برای چه گوارا
غافلان
هم سازند،
تنها توفان
کودکان ناهمگون می زاید.
هم ساز
سایه سانانند،
محتاط
در مرزهای آفتاب.
در هیأت زندگان
مردگانند.
وینان
دل به دریا افگنانند،
به پای دارنده ی آتش ها
زندگانی
دوشادوش مرگ
پیشاپیش مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زیسته بودند،
که تباهی
از درگاه بلند خاطره شان
شرمسار و سرافکنده می گذرد.
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی
در مجْری آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند
در شبکلاه درد
با جاپایی ژرف تر از شادی
در گذرگاه پرندگان.
□
در برابر تندر می ایستند
خانه را روشن می کنند.
و می میرند.
۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۴
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو